شغل شریفی است دوره گردی
برای منی که از صبح در این کافه نشته ام
تا خاطرت را دوباره به خاطر آورم.
علیرضا حمدی پناه
13/ مهرماه/1389
{ 08/10/2010 @ 7:37 ق.ظ. } · { شعرهای علیرضا احمدی پناه }
شغل شریفی است دوره گردی
برای منی که از صبح در این کافه نشته ام
تا خاطرت را دوباره به خاطر آورم.
علیرضا حمدی پناه
13/ مهرماه/1389
سعیده Said:
on 08/10/2010 at 11:54 ق.ظ.
من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر …
.
هميشه شعرهاتو دوست دارم علي
مرسي ازت
كتاب يادش نره
حتما يادش نره
بهش بگو
ahmadipanah Said:
on 18/10/2010 at 6:59 ق.ظ.
همیشه لطف داری.
میگه کتابش فراموشش شده دوباره
میثم Said:
on 17/10/2010 at 4:04 ب.ظ.
درود بر فخرالشعرا
چگونه ای؟
ahmadipanah Said:
on 18/10/2010 at 6:58 ق.ظ.
درود بر مرد روزهای سخت.ما بس پوستمان دارد کلف میشود در اینجا .شما اوضاع پوستتان چگونه است در آنجا
میثم Said:
on 23/10/2010 at 9:09 ق.ظ.
بعضی وقتا می کنه، ولی خوب می چسبونمش دوباره
از مرطوب کننده استفاده کن
جواب میده
ahmadipanah Said:
on 14/12/2010 at 6:36 ق.ظ.
مرطوب کننده های اینجا از کارخانه های ؛پالایشگاه بنزین شده رد می شوند.کیفیتشان پایین اومده.
رندی هم که جای خودش را دارد این روزهایی که نیستی
دوریس Said:
on 18/10/2010 at 8:13 ق.ظ.
دلم قهوه ی تلخ میخواهد مهمانمان نمی شوی دوره گرد!
maziarworld Said:
on 05/11/2010 at 7:29 ق.ظ.
بگرد تا بگردیم
در خانه ی اشعار احمدی پناه
زعاشقان کافی شاپ در پناه
سوته دلان دل به گرداب زدند
مردمان اشک به گرداب زدند
بوی قهوه که در مشامت پیچید
دلسوخته دود عاشقی بود
سمیرا Said:
on 13/12/2010 at 4:10 ب.ظ.
و از آن شریفتر
فکر توست…