کی میدونه چی میشه.این هفته همش داشتم به این فکر میکردم که اگه نباشم آیا جام پیش دوستام خالی هست؟به دل نگیرید اما دلم از همه اطرافیانم گرفته …..شاید این نوشته آخرین باشه.باری به هر جهت اگر آخرین نوشته بود خداحافظ
در انتهای راهرو
دری سفید
با دو چشم بزرگ گرد
که آنسوی جهان را با اضطراب می پایید
در آنسوی در
آغوش گرم زمین
و پرنده ای که به آسمان دل داده بود.
امضاء:علیرضا احمدی پناه-دو روز قبل از بستری شدن
بدون عنوان
3 دیدگاه »
{ RSS feed for comments on this post} · { TrackBack URI }
مسعود-افروز-محمد Said:
on 24/04/2010 at 5:23 ب.ظ.
5 ساعت بعد از به هوش آمدن علی
از طرف مسعود که همیشه باید اسمش اول باشه و افروز و محمد(ک):
رفتی و از رفتن تو بند تومانم چه تنگه
ااا نرفتی بر یه جاییم اخ چه تنگه وای چه تنگه.
بازگشت غرور آفرین صاحب السبیل مالک نصب بیل آن داده نصف آن به گاه ===== بر رسم خطا را به حضور ===========کرده تبریک و تسلیت عرض مینوماییم.
ای که از برق سبیلت بند تومانم گسسته
ای به قریان سبیلت قلب ن… ها شکسته
نجمه گودرزی Said:
on 28/04/2010 at 8:28 ب.ظ.
خوشحالم که خوبی و سلامت
ahmadipanah Said:
on 26/05/2010 at 8:24 ق.ظ.
مرسی نجمه مهربان